×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

fazet chiye

عاشق

 مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.انها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتتند

زن جوان :یواش برو من می ترسم.
...
مرد جوان : نه این جوری خیلی بهتره.
زن جوان : خواهش می کنم "من خیلی می ترسم.
مرد جوان : خوب "اما اول باید بگی دوستم داری.
زن جوان : دوستت دارم"حالا می شه یواش تربرونی.
مرد جوان : منو محکم بگیر.
زن جوان : خوب حالا می شه یواش تر بری.
مرد جوان : باشه به شرط این که کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بگذاری"
خوب اخه نمی تونم راحت برونم.اذیتم می کنه.
روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود.برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید.
در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد"یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت .
مرد جوان از بریدن ترمز آگاهی پیدا کرده بود . پس بدونه اینکه زن جوان را مطلع کند
با ترفندی کلاه کاسکت خود رابر سره او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند.
جمعه 10 خرداد 1392 - 12:26:26 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


هديه براى مادر


سلطان


خداى من


عاشق


ham hame


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

5387 بازدید

5 بازدید امروز

1 بازدید دیروز

9 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements